Translate

۱۳۹۲ فروردین ۲۱, چهارشنبه

aramesh

او، تنها روزنه امیدی است كه ، هیچگاه بسته نمی شود، تنها خریداریست كه، اجناس شكسته را بهتر می خرد. او ،جزای دو چیز را در این دنیا می دهد : ظلم به دیگران ، بد رفتاری با پدر و مادر!!!

                    

خدایا تو میدانی آنچه را که من نمیدانم . . . در دانستن تو آرامشیست و در ندانستن من تلاطمها . . . تو خود با آرامشت تلاطمم را آرام ساز . .

خدا گفت: چیزی بگو ! پرنده گفت: خسته ام. خدا گفت: از چه ؟ پرنده گفت: تنهایی، بی همدمی. کسی تا به خاطرش بپری، بخوانی، او را داشته باشی. خدا گفت: مگر مرا نداری ؟ پرنده گفت: گاهی چنان دور می شوی که بال های کوچکم به تو نمی رسند . خدا گفت: آیا هرگز به ملکوتم نیامدی ؟ پرنده سکوت کرد. بغض به دیواره های نازک گلویش فشار آورده بود. خدا گفت: آیا همیشه در قلبت نبوده ام ؟! چنان از غیر پُرش کردی که جایی برایم نمانده. چنان کوچک که دیگر توان پذیرشم را نداری . هرگز تنهایت گذاشتم ؟ گنجشک سر به زیر انداخت . دانه های اشک ، چشم های کوچکش را پر کرده بود . خدا گفت : اما در ملکوت من همیشه جایی برای تو هست ، بیا ! پرنده سر بلند کرد . دشت های آن سو تا بی نهایت سبز بود . پرنده به سمت بی نهایت پر گشود...

آرامش