Translate

۱۳۹۲ خرداد ۲۱, سه‌شنبه

تقدس مفهوم واژه تقدس برای دنیایی که در آن زندگی می کنیم معنای دیگری دارد. حتمی وقتی به خانواده خود، دوستان و یا آشنانیان گفته باشید که می خواهید برای مسیح مقدس زندگی کنید، برخی به شما گفته اند که : منظورت این است که می خواهی "امل" بشوی؟ از لذات زندگی بهره نبری؟ حجاب بسر بکنی و موهایت را رنگ نکنی؟ برخی هم تا متوجه می شوند که برای تقدس اهمیت قائل هستی و مایل هستی که در قدوسیت رفتار کنی، گمان می برند که آدم مغروری هستی و قصد تو تنها کوبیدن، تحقیر کردن و زیر سوال بردن نحوه زندگی آنهاست. کتاب مقدس بیشتر از 600 بار از واژه مقدس استفاده کرده است. حتی یک کتاب، یعنی کتاب لاویان در باب تقدس به نگارش در آمده است. این نشان می دهد که این مفهوم صحبتی حاشیه ای و امری داوطلبانه نیست. حتی کتاب مقدس ما را به مقدس زندگی کردن امر می کند. "زیرا من یهوه، خدای شما هستم، پس خود را تقدیس نمایید و مقدس باشید، زیرا من قدوس هستم (لاویان 11: 44) اما گاهی این مفهوم (تقدس) برای مسیحیان هم مفهوم اشتباهی پیدا می کند و ایشان فهم درستی در این خصوص ندارد. الف) برخی گمان می برند که تقدس یعنی اجتناب از یک سری اعمال: مانند اجتناب از نوشیدن الکل و استعمال دخانیات و نرقصیدن. ایشان دائم دنبال این هستند که "چه کارهایی نکنند" و دیدگاه منفی در این خصوص دارند. با اینکه در این نوع برخورد حقیقتی نهفته است، اما خطر بزرگی ایماندار را تهدید می کند و آن تبدیل او به یک مسیحی فریسی گونه است. این ایماندار مانند یک فریسی می اندیشد و عمل می کند. بجای اینکه قلب او مقدس گردد، در فکر رفتار مذهبی و مقدس نما است. ب) گروه دوم افرادی هستند که گمان می برند انجام یک سری از کارها آنها را مقدس می کند. به عنوان نمونه لباسهای مخصوصی بپوشند و نحوه زندگی بخصوصی داشته باشند. ج) گروهی هم گمان می برند تقدس هدفی دست نیافتنی است و هر چه تلاش بکنند هرگز به آن نائل نخواهند گشت. با اینکه در هر کدام از اینها حقیقتی نهفته است اما تقدس به معنی جدا شدن برای خدا و دوری از گناه است. پولس رسول می فرماید: " شما از جهت رفتار گذشته خود، انسانیت کهنه را که از شهوات فریبنده فاسد می گردد، از خود بیرون کنید. و به روح ذهن خود تازه شوید. و انسانیت تازه را که بصورت خدا در عدالت و قدوسیت حقیقی آفریده شده است بپوشید. (افسسیان 4: 22 -24)


نسیم دانه را از دوش مورچه انداخت... مورچه دانه را دوباره بر دوشش گذاشت و به خدا گفت: " گاهی یادم میرود که هستی ، کاش بیشتر نسیم می وزید...


هیچ ورزشی برای ” قلب” مفید تر از خم شدن و گرفتن دست ” افتادگان” نیست . .


امروز برایت اینگونه دعا کردم! خدایا ! بجز خودت به دیگری واگذارش نکن! تویی خدای او! پس قرارده بی نیازی درنفسش ! یقین دردلش ! اخلاص درکردارش! روشنی دردیده اش! بصیرت درقلبش ! و روزى پر برکت در زندگیش آمین