Translate

۱۳۹۱ آذر ۱۹, یکشنبه

عکس 21











دعوت عیسی مسیح

در انجیل عیسی مسیح آمده است که: «زیرا خدا مردم جهان را آنقدر محبت کرد که عیسی مسیح پسر یگانۀ خود را داد تا هر‌که به او ایمان آوَرَد هلاک نگردد، بلکه حیات جاویدان یابد.» خدا شما را دوست دارد و میخواهد شما را برکت بدهد و به شما زندگی وافر عطا نماید. عیسی مسیح چنین گفته است: «من آمده‌ام تا ایشان حیات داشته باشند و از آن به‌فراوانی بهره‌مند شوند.» خدا میخواهد که شما در این دنیا زندگی و...
افر داشته باشید و در آن دنیا از حیات ابدی بهرمند گردی
ولی مشکلی هست چون ما گناه آلود هستیم
در کتاب مقدس آمده است: «زیرا همه گناه کردند و هیچکس به آن کمال مطلوب و پر جلالی که خدا انتظار دارد، نرسیده است.» با وجود اینکه فرق خوب و بد را میدانیم، باز هم خطا کاری میکنیم. چون خدا قدوس است برای همین هم از خدا حس بیگانگی میکنیم.
گناه بدون جریمه نیست
طبق کتاب مقدس: «مزد گناه مرگ (روحانی) است.» نا اطاعتی از قوانین خدا بدون جریمه نیست و این جریمه مرگ روحانی تا ابدالآباد و جدائی از حضور و محبت خدا میباشد.
مسیح جرم مجازاتهای شما را پرداخته است
در کتاب مقدس آمده است: «خدا محبت خود را به ما اینگونه ثابت کرد که وقتی ما هنوز گناهکار بودیم، مسیح در راه ما مرد. پس چقدر بیشتر، اکنون که توسط خون او پارسا شمرده شده‌ایم، به‌واسطۀ او از غضب نجات خواهیم یافت. ما به واسطۀ خون وی رهایی یافته‌ایم، که این همان آمرزش گناهان است.» با اینکه خود بی گناه بود، مسیح بر روی صلیب جرم مجازات همه گناهان شما را پرداخته است. شاید فکر میکنید که خدا زمانی شما را دوست خواهد داشت که کارهای ثواب انجام بدهید. ولی کتاب مقدس میگوید عیسی مسیح آنقدر شما را دوست داشت که حتی زمانی که از وی سرکشی میکردید برای شما مرد.
رستگاری یک هدیه رایگان است
در کتاب مقدس در این باره چنین نوشته شده است: «به فیض و از راه ایمان نجات یافته‌اید - و این از خودتان نیست، بلکه عطای خداست - و نه از اعمال، تا هیچ‌ کس نتواند به خود ببالد.» معنی فیض لطف و محبتی است که بستگی به لیاقت فرد ندارد. یعنی خدا به شما هدیه ای پیشکش میکند که قادر به کسب نیستید. بخش گناهان و حیات جاودان هدیه ای است رایگان  هستند. شما لازم نیست (و نا قادر هستید) این هدیه را کسب کنید. فقط لازم است که با شادی بپذیرد و ایمان بیاورید که عیسی مسیح برای گناهان شما جان خود را فدا کرد.
چگونه باید این هدیه را پذیرفت
قدم اول: قبول کنید که یک گناهکار هستی و از احکام خدا سر پیچی کردید. «زیرا همه گناه کرده‌اند و از جلال خدا کوتاه می‌آیند.»
قدم دوم: به گناهان خود اعتراف کرده از خطاکاری دست بکشید. «گر بگوییم بی‌گناهیم، خود را فریب داده‌ایم و راستی در ما نیست. ولی اگر به گناهان خود اعتراف کنیم، او که امین و عادل است، گناهان ما را می‌آمرزد و از هر نادرستی پاکمان  می‌سازد. اگر بگوییم گناه نکرده‌ایم، او را دروغگو جلوه می‌دهیم و کلام او در ما جایی ندارد.»
دم سوم: به عیسی مسیح ایمان بیاورید. قبول کنید که خدا، عیسی مسیح یگانه فرزند روحانی خود را به عنوان یک انسان (جسم پوشیده) به این جهان فرستاد. مسیح به روی صلیب فدا شد و از مردگان قیام کرد. به خاطر ریختن خون این قربانی، آمرزش گناهان میسر شد و به خاطر پیروزی مسیح بر مرگ، حیات جاودان نیز امکان پذیر شد.
مسیح پشت در قلب شما ایستاده در را میکوبد
این است دعوت عیسی مسیح: «هان بر در ایستاده می‌کوبم. کسی اگر صدای مرا بشنود و در به ‌رویم بگشاید، به درون خواهم آمد و با او همسفره خواهم شد و او با من.» مسیح بر در قلب (احساسات، عاقل و اراده) شما ایستاده است. او را به زندگی خود دعوت کنید. مسیح منتظر شماست تا در زندگی خود او را بپذیرد.
امروز روز نجات است
پذیرش نجات به عنوان هدیه تنها راهی میباشد که شما میتواند نجات بیابید. از آنجا که این نجات رایگان است، امروز آن را به عنوان هدیه بپذیرد. چون امروز روز مرحمت و رستگاری میباشد، بخشش گناهان را به فردا موکول نکنید. در کتاب مقدس چنین نوشته شده است: "فریاد تو را زمانی که در رحمتم برویت باز بود، شنیدم. در روزی که موعد نجات بود، به کمک تو شتافتم. الان، همان زمانی است که در رحمت خدا به روی شما باز است! الان، همان روزی است که خدا حاضر است به کمک شما بشتابد."
پذیرش دعوت عیسی مسیح
اگر امروز به خداوند اقرار کنید که یک گناهکاری هستید و قادر به نجات خود نیستید و نیز ایمان بیاورید که خدا شما را دوست دارد و عیسی مسیح یگانه پسر روحانی خود را فرستاده است تا جریمه گناهان شما را بپردازد، و اگر گناهان خود را به او اعتراف کنید و با کمک وی از گناه دست بکشید، نجات خواهید یافت و حیات جاوید خواهید داشت.
دعای شما
ای خداوند، پدر آسمانی، من در نام عیسی مسیح به حضور تو می آییم. من میدانم که یک گناهکارم و به بخشش تو نیازمند میباشم؛ من ایمان دارم که عیسی برای گناهان من بر روی صلیب جان داد و برای حیات بخشیدن به من از قبر بر خواست. ای عیسی مسیح، لطفآ مرا ببخش؛ زندگی مرا تغیر بده و به من نشان بده که چگونه بتوانم تو را بهتر بشناسم. تو را به زندگی ام دعوت میکنم و می خواهم به تو توکل کرده، به عنوان خداوند و نجات دهنده، تا آخر عمرم از تو پیرویکنم. در نام عیسی مسیح میطلبم؛ آمین.

فقر

روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند . آن ها یک روز و یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند .
در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید : نظرت در مورد مسافرت مان چه بود ؟
پسر پاسخ داد : عالی بود پدر !....

پدر پرسید : آیا به زندگی آن ها توجه کردی ؟
پسر پاسخ داد: فکر می کنم !
پدر پرسید : چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت : فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهار تا . ما در حیاط مان فانوس های تزئینی داریم و آن ها ستارگان را دارند . حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آن ها بی انتهاست !
در پایان حرف های پسر ، زبان مرد بند آمده بود . پسر اضافه کرد : متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعأ چقدر فقیر هستیم !

حكايت ان درخت

در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.

عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت:

«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.

بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»

ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی»