Translate

۱۳۹۲ فروردین ۱۸, یکشنبه

روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟ مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم. حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی. مورچه گفت: "تمام سعی ام را می کنم...!" حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد. مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آورد ...

Photo: ‎روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود.
از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟
مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم.
حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی.
مورچه گفت: "تمام سعی ام را می کنم...!"
حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آورد ...‎

khodaya

خدای من چگونه ناامید باشم در حالی که تو امید منی

Photo: ‎خدای من 
چگونه ناامید باشم 
در حالی که تو امید منی‎

ای خدایی که همه دلها به نام تو آغاز می شود و همه عشقها از نگاه تو سرچشمه می گیرد! ای خدایی که واژه ها راآفریدی و به درختان توفیق دادی که مدادبشوند و به کاغذها همنشینی با شعرها را عطافرمودی! ای خدایی که برای خوشبختی دریاها باران را دمادم فرو فرستادی و به خاطر گل روی خورشید، به کوه ها گفتی هرگز راه نروند! یک روز دروازه های ابدیت را به روی من باز کن. بگذار دمی در کوچه های بهشت بیاسایم! ای خدایی که سراغت را از شمعها می توان گرفت و ستاره ها به شوق تو می درخشند! ای خدایی که همه آلاله ها تو را می خوانند و همه جاده ها دوست دارند به تو ختم شوند! روح مرا مثل پر پروانه ها زیبا کن و مرا در میان گرگهای نفس و گناه تنها مگذار! ای خدایی که از تمام باغها زیباتری و زیبایی آفرین ها را دوست داری! ای خدایی که گلها را همسایه دائمی من قرار دادی تا روزهای خوشبوی ازل را فراموش نکنم! ای خدایی که هر روز و هر شب پشت پلکهایم می آیی و چشمهایم را با خود به ملکوت می بری! دلم را مالامال از عشق آینه ها کن و ابرهای مسافر را به سوی باغچه ام بفرست! آمــــــــــــــــین....

Photo: ‎ای خدایی که همه دلها به نام تو آغاز می شود و همه عشقها از نگاه تو سرچشمه می گیرد!

ای خدایی که واژه ها راآفریدی و به درختان توفیق دادی که مدادبشوند و به کاغذها همنشینی با شعرها را عطافرمودی!

ای خدایی که برای خوشبختی دریاها باران را دمادم فرو فرستادی و به خاطر گل روی خورشید، به کوه ها گفتی هرگز راه نروند!

یک روز دروازه های ابدیت را به روی من باز کن. بگذار دمی در کوچه های بهشت بیاسایم!

ای خدایی که سراغت را از شمعها می توان گرفت و ستاره ها به شوق تو می درخشند!

ای خدایی که همه آلاله ها تو را می خوانند و همه جاده ها دوست دارند به تو ختم شوند!

روح مرا مثل پر پروانه ها زیبا کن و مرا در میان گرگهای نفس و گناه تنها مگذار!

ای خدایی که از تمام باغها زیباتری و زیبایی آفرین ها را دوست داری!

ای خدایی که گلها را همسایه دائمی من قرار دادی تا روزهای خوشبوی ازل را فراموش نکنم!

ای خدایی که هر روز و هر شب پشت پلکهایم می آیی و چشمهایم را با خود به ملکوت می بری!

دلم را مالامال از عشق آینه ها کن و ابرهای مسافر را به سوی باغچه ام بفرست!
                                          آمــــــــــــــــین....‎

خداوند از لحظه ای که مرا از آغوش خودت در آغوش دنیا رها کردی ثانیه ها را یک به یک می شمارم تا لحظه دیدار فرا رسد و من از آغوش دنیا به آغوش تو باز گردم و در آن لحظه عاشقانه بگویم """ من از توام و به سوی تو باز می گردم """ پس مرا بپذیر

Photo: ‎خداوند
از لحظه ای که مرا از آغوش خودت در آغوش دنیا رها کردی
ثانیه ها را یک به یک می شمارم
تا لحظه دیدار فرا رسد
و من از آغوش دنیا به آغوش تو باز گردم
و در آن لحظه عاشقانه بگویم
""" من از توام و به سوی تو باز می گردم """
پس مرا بپذیر‎